اول یه توضیح مختصر در مورد هدفم از این پست میدم. هدف اینه که موقع عصبانیت بهترین کار رو انجام بدیم و کاری نکنیم که بعد پشیمون و یا ناراحت بشیم. بتونیم خودمون رو موقع عصبانیت کنترل کنیم. شاید سخت باشه؛ ولی قابل انجامه.
مطمئناً برای همه ما پیش اومده که از چیزی یا کسی عصبانی شدیم.
خب احتمالاً اون موقعیت طوری بوده که باید عصبانی میشدیم.
مشکل عصبانی شدن نیست. مشکل کاری هست که موقع عصبانیت انجام میدیم.
خیلیهامون وقتی عصبانی میشیم، کاری میکنیم که بعد که آروم شدیم، از کاری که کردیم ناراحت و پشیمون میشیم.
بزارید چند تا مثال بزنم. آخر کار در مورد این مثال ها صحبت میکنیم.
مثال 1:
مثلاً فرض کنید یه مادر یا پدری، وقتی بچهاش رفته بوده بیرون بازی کنه، دوچرخهاش رفته توی گِل و کثیف شده. پدر یا مادره ممکنه خیلی عصبانی بشن که چرا این کارو کردی. هِی سرش داد بکشن و یا حتی ممکنه کتک هم بزنن.
البته ممکنه بعدش پشیمون و ناراحت بشن.
مثال 2:
مثلاً یه پسر یا دختری به خاطر اینکه مادرش اشتباهی مدارکش رو که توی جیب لباسهاش بوده شسته و خراب شده، خیلی عصبانی میشه و سرِ مادرش داد میکشه که چرا جیب لباسها رو درست نگاه نکردی؟ چرا دقت نمیکنی و ... .
مثال 3:
یه نفر از اعضای خانواده که حواسش نبوده، مثلاً دستش میخوره به گوشی شما که روی میزه و میفته و میشکنه. شما عصبانی میشید که فلانی، مگه کوری؟ چرا حواست رو جمع نکردی؟ چرا گوشی من رو شکستی؟ و خیلی حرفهای دیگه که موقع عصبانیت زده میشه.
مثال 4:
فرض کنید یه خانمی با ماشینشون (نمیگم ماشینِ شوهرش. چون زندگی مشترک هست و مالِ من و مال تو نداره. فقط باید بگیم: مالِ ما) رفته بیرون. بعد تصادف میکنه. اصلاً فرض کنیم که مقصر هم بوده خانمه.
خب شوهرش میاد و میبینه که ماشینش خط افتاده یا هر اتفاقِ دیگهای براش افتاده. عصبانی میشه و میگه: چند بار بهت گفتم حواست رو جمع کن؟ چرا دقت نکردی؟ چرا این بلا رو آوردی سر ماشین؟ چرا تو همش خراب کاری میکنی و کلی حرفای دیگه و یا حتی درگیری فیزیکی.
مثال زیاده برای عصبانی شدن.
فعلاً این چند تا رو نوشتم که در موردش صحبت کنیم.
آخر کار هم راه حل مقابله با تصمیمهای زمان عصبانیت رو میگم بهتون.
توضیح مثال های بالا:
توضیح مثال 1:
اگر من به شما بگم 50 هزارتومان بهتون میدم، سرِ بچتون داد بکشید و دلش رو بشکنید و یا حتی کتکش بزنید، آیا این کارو انجام میدید؟
اگر بگم 500 هزارتومان چی؟
اگر بگم 1 میلیون تومان چی؟
مطمئناً همتون میگید نه. این کار رو نمیکنم و هیچ وقت به خاطر پول بچم رو نمیزنم یا دلش رو نمیشکنم.
ولی اینطور نیست. شما این کار رو میکنید. یعنی حاضرید 50 هزار تومان یا حتی کمتر بگیرید و دلِ بچه خودتون رو بشکنید.
احتمالاً میگید نه؛ هیچ وقت این کار رو نمیکنم.
پس چرا به خاطر کثیف شدن دوچرخهاش، سرش داد کشیدین؟ چرا دلش رو شکستید؟ چرا کتکش زدید؟
آیا اون بچه عمداً این کارو رو انجام داده؟
آیا خودش میخواسته که کثیف کنه؟
اصلاً فرض کنید که خودش این کار رو کرده و عمداً با دوچرخهاش رفته توی گِل. خب این کاملاً منطقی هست. بچه هست و بچه این کارها رو دوست داره. چرا داریم جلوی خصلت بچه بودن رو میگیریم؟ چرا نمیزاریم بچهها تا بچه هستن، بچگیشون رو بکنن؟ چرا انتظار داریم مثل ما بزرگترها رفتار کنن و تصمیم بگیرن؟
توضیح مثال 2:
اگر کسی بهتون بگه 20 میلیون تومان میدم، ولی باید بری با عصبانیت با مادرت صحبت کنی یا اینکه سرش داد بکشی یا اینکه کاری کنی که اون از دست تو ناراحت بشه، آیا این کارو میکنی؟
باز هم ممکنه بگید نه. با خیلی بیشتر از این پولها هم راضی نمیشم این کارو کنم.
ولی باز هم میگم بهتون که شما این کارو میکنید.
شمایی که حاضر شدید به خاطر یه مدارک کوچیک که ارزش زیادی هم نداره و اصلاً فرض کنیم مدارک نابود شدن و شما کافیه یه روز یا اصلاً فرض کنید یک هفته وقت بزارید که اون مدارک رو دوباره تهیه کنید، با مادرتون با عصبانیت و بیاحترامی صحبت کنید، پس مطمئناً حاضر میشید این کارو کنید.
آیا مادر شما عمداً این کار رو انجام داده؟
حواسش نبوده؛ عمداً که این کارو انجام نداده. خسته بوده، ناراحتی داشته، مشکلاتی بوده، کاراش زیاد بوده و هر چیز دیگهای که باعث شده با دقت چک نکنه جیب لباسها رو.
توضیح مثال 3:
الان اگر کسی بهتون 1 میلیون بده حاضر میشید همه این حرفا رو به یکی از اعضای خانوادتون بزنید؟
باز هم میگید نه. ولی شما به خاطر یه صفحه گوشی که تَرَک برداشته، حاضر شدید این کارو انجام بدید. پس مطمئناً با 1 میلیون هم راضی میشید که این کارو انجام بدید.
آیا برادر یا خواهر شما عمداً این کارو انحام داده؟ خب حواسش نبوده. خودش که نخواسته!
توضیح 4:
اینم مثل مثالهای قبلی. اگر به شما بگن فلان چیز رو بهت میدیم برو همسرت رو ناراحت کن و ...، شما حاضر میشید؟
مطمئناً شما میگید نه. هیچ وقت این کارو نمیکنم.
اگر شما میگید هیچ وقت این کارو نمیکنم، سه تا احتمال اینجا وجود داره.
- احتمالاً تازه ازدواج کردین و هنوز همون علاقه زیادی که داشتین به هم رو دارید :-D
- یا اینکه همسرتون موقع جواب دادن به این سوال کنار شماست که جوابی جز این نمیتونید بدید :-D
- و یا اینکه واقعاً راست میگید. شما احترام و علاقه تون واقعیه. :-)
در هر صورت اگر میگید حاضر نمیشید در مقابل پیشنهادهایی، به همسرتون بیاحترامی کنید یا دلش رو بشکنید، پس چرا به خاطر یه خسارتی که به ماشینتون وارد شده، این کارو انجام میدید؟
توضیح نهایی مثالها:
اگر وقتی این اتفاقها میفته و شما حاضر میشید که عصبانی بشید و داد بزنید و دِل بشکنید و ناراحت کنید، پس مطمئناً در مقابل پیشنهادها هم همین کارو میکنید. در اصل دقیقاً دارید همین کارو میکنید. حتی اگر پیشنهادی نباشه. پس جوگیر نشید که بگید نه این کارو نمیکنم. :-)
راه حل:
به نظر من وقتی این همه این اتفاقات میفته و قراره عصبانی بشیم، فقط کافیه چند ثانیه فکر کنیم.
- آیا این اتفاقی که افتاده، عمداً بوده؟
- آیا عصبانی شدن و داد زدن یا حتی کتک زدن، دردی رو دوا میکنه و باعث میشه که اون خسارت یا اتفاقه برگرده و مثل قبل بشه؟
- آیا مقدار خسارتی که وارد شده (اصلاً تبدیلش کنید به ارزش نقدی)، این ارزش رو داره که من داد بزنم و عصبانی بشم و دلی رو بشکنم و کسی رو ناراحت کنم؟
- آیا طرف مقابلِ من، ارزشش کمتر از اون خسارتی هست که به من وارد شده؟
اگر به همه این سوالات جواب دادین و نتیجه گرفتین که باید عصبانی بشید، باشه. عصبانی بشید.
البته نمیگم که من هیچ وقت عصبانی نمیشم.
ولی چندین ساله که تصمیم گرفتم اینطوری باشم. تصمیم گرفتم موقع عصبانیت یه کم فکر کنم و هر کاری رو انجام ندم.
ارزش آدم بیشتر از این چیزاست که بخوام ناراحتشون کنم.
شوخی کردم؛ میشه بیشتر توضیح بدید؟
گاهی زیبا هم هست
ک عصبانی شد
پس هنوز مهمم براش ..
شخصا بعضی از ریلکس کاریا و کنار اومدنا ب شدت اذیتم کرد ...
با خودم میگم ای کاش عصبی میشد
اگر واقعاً راهی نباشه عصبانی شدنه اونجا پس منطقی بوده...
شاید توی ذهن طرف مقابل، دلیلی بوده که عصبانیتشو نشون نداده و کنترل کرده