سه شنبه 5 دی 1396 - ساعت: 01:31
20
26

اول یه توضیح مختصر در مورد هدفم از این پست میدم. هدف اینه که موقع عصبانیت بهترین کار رو انجام بدیم و کاری نکنیم که بعد پشیمون و یا ناراحت بشیم. بتونیم خودمون رو موقع عصبانیت کنترل کنیم. شاید سخت باشه؛ ولی قابل انجامه.

مطمئناً برای همه ما پیش اومده که از چیزی یا کسی عصبانی شدیم.
خب احتمالاً اون موقعیت طوری بوده که باید عصبانی می‌شدیم.
مشکل عصبانی شدن نیست. مشکل کاری هست که موقع عصبانیت انجام میدیم.
خیلی‌هامون وقتی عصبانی میشیم، کاری می‌کنیم که بعد که آروم شدیم، از کاری که کردیم ناراحت و پشیمون میشیم.

بزارید چند تا مثال بزنم. آخر کار در مورد این مثال ها صحبت میکنیم.

مثال 1:
مثلاً فرض کنید یه مادر یا پدری، وقتی بچه‌اش رفته بوده بیرون بازی کنه، دوچرخه‌اش رفته توی گِل و کثیف شده. پدر یا مادره ممکنه خیلی عصبانی بشن که چرا این کارو کردی. هِی سرش داد بکشن و یا حتی ممکنه کتک هم بزنن.
البته ممکنه بعدش پشیمون و ناراحت بشن.

 

مثال 2:
مثلاً یه پسر یا دختری به خاطر اینکه مادرش اشتباهی مدارکش رو که توی جیب لباس‌هاش بوده شسته و خراب شده، خیلی عصبانی میشه و سرِ مادرش داد میکشه که چرا جیب لباس‌ها رو درست نگاه نکردی؟ چرا دقت نمی‌کنی و ... .

 

 

مثال 3:
یه نفر از اعضای خانواده که حواسش نبوده، مثلاً دستش میخوره به گوشی شما که روی میزه و میفته و می‌شکنه. شما عصبانی میشید که فلانی، مگه کوری؟ چرا حواست رو جمع نکردی؟ چرا گوشی من رو شکستی؟ و خیلی حرف‌های دیگه که موقع عصبانیت زده میشه.

 

 

مثال 4:
فرض کنید یه خانمی با ماشینشون (نمیگم ماشینِ شوهرش. چون زندگی مشترک هست و مالِ من و مال تو نداره. فقط باید بگیم: مالِ ما) رفته بیرون. بعد تصادف میکنه. اصلاً فرض کنیم که مقصر هم بوده خانمه.
خب شوهرش میاد و میبینه که ماشینش خط افتاده یا هر اتفاقِ دیگه‌ای براش افتاده. عصبانی میشه و میگه: چند بار بهت گفتم حواست رو جمع کن؟ چرا دقت نکردی؟ چرا این بلا رو آوردی سر ماشین؟ چرا تو همش خراب کاری میکنی و کلی حرفای دیگه و یا حتی درگیری فیزیکی.

 

مثال زیاده برای عصبانی شدن.
فعلاً این چند تا رو نوشتم که در موردش صحبت کنیم.
آخر کار هم راه حل مقابله با تصمیم‌های زمان عصبانیت رو میگم بهتون.


توضیح مثال های بالا:

 

توضیح مثال 1:
اگر من به شما بگم 50 هزارتومان بهتون میدم، سرِ بچتون داد بکشید و دلش رو بشکنید و یا حتی کتکش بزنید، آیا این کارو انجام میدید؟
اگر بگم 500 هزارتومان چی؟
اگر بگم 1 میلیون تومان چی؟

مطمئناً همتون میگید نه. این کار رو نمی‌کنم و هیچ وقت به خاطر پول بچم رو نمیزنم یا دلش رو نمیشکنم.

ولی اینطور نیست. شما این کار رو می‌کنید. یعنی حاضرید 50 هزار تومان یا حتی کمتر بگیرید و دلِ بچه خودتون رو بشکنید.
احتمالاً میگید نه؛ هیچ وقت این کار رو نمی‌کنم.
پس چرا به خاطر کثیف شدن دوچرخه‌اش، سرش داد کشیدین؟ چرا دلش رو شکستید؟ چرا کتکش زدید؟

آیا اون بچه عمداً این کارو رو انجام داده؟
آیا خودش میخواسته که کثیف کنه؟
اصلاً فرض کنید که خودش این کار رو کرده و عمداً با دوچرخه‌اش رفته توی گِل. خب این کاملاً منطقی هست. بچه هست و بچه این کارها رو دوست داره. چرا داریم جلوی خصلت بچه بودن رو می‌گیریم؟ چرا نمی‌زاریم بچه‌ها تا بچه هستن، بچگیشون رو بکنن؟ چرا انتظار داریم مثل ما بزرگترها رفتار کنن و تصمیم بگیرن؟

 

 

توضیح مثال 2:
اگر کسی بهتون بگه 20 میلیون تومان میدم، ولی باید بری با عصبانیت با مادرت صحبت کنی یا اینکه سرش داد بکشی یا اینکه کاری کنی که اون از دست تو ناراحت بشه، آیا این کارو میکنی؟
باز هم ممکنه بگید نه. با خیلی بیشتر از این پول‌ها هم راضی نمیشم این کارو کنم.
ولی باز هم میگم بهتون که شما این کارو می‌کنید.
شمایی که حاضر شدید به خاطر یه مدارک کوچیک که ارزش زیادی هم نداره و اصلاً فرض کنیم مدارک نابود شدن و شما کافیه یه روز یا اصلاً فرض کنید یک هفته وقت بزارید که اون مدارک رو دوباره تهیه کنید، با مادرتون با عصبانیت و بی‌احترامی صحبت کنید، پس مطمئناً حاضر میشید این کارو کنید.

آیا مادر شما عمداً این کار رو انجام داده؟
حواسش نبوده؛ عمداً که این کارو انجام نداده. خسته بوده، ناراحتی داشته، مشکلاتی بوده، کاراش زیاد بوده و هر چیز دیگه‌ای که باعث شده با دقت چک نکنه جیب لباس‌ها رو.

 

 

توضیح مثال 3:
الان اگر کسی بهتون 1 میلیون بده حاضر میشید همه این حرفا رو به یکی از اعضای خانوادتون بزنید؟
باز هم میگید نه. ولی شما به خاطر یه صفحه گوشی که تَرَک برداشته، حاضر شدید این کارو انجام بدید. پس مطمئناً با 1 میلیون هم راضی میشید که این کارو انجام بدید.

آیا برادر یا خواهر شما عمداً این کارو انحام داده؟ خب حواسش نبوده. خودش که نخواسته!

 

 

توضیح 4:
اینم مثل مثال‌های قبلی. اگر به شما بگن فلان چیز رو بهت میدیم برو همسرت رو ناراحت کن و ...، شما حاضر میشید؟
مطمئناً شما میگید نه. هیچ وقت این کارو نمیکنم.
اگر شما میگید هیچ وقت این کارو نمیکنم، سه تا احتمال اینجا وجود داره.

 

  • احتمالاً تازه ازدواج کردین و هنوز همون علاقه زیادی که داشتین به هم رو دارید :-D
  • یا اینکه همسرتون موقع جواب دادن به این سوال کنار شماست که جوابی جز این نمیتونید بدید :-D
  • و یا اینکه واقعاً راست میگید. شما احترام و علاقه تون واقعیه. :-)


در هر صورت اگر میگید حاضر نمیشید در مقابل پیشنهادهایی، به همسرتون بی‌احترامی کنید یا دلش رو بشکنید، پس چرا به خاطر یه خسارتی که به ماشینتون وارد شده، این کارو انجام میدید؟

 

 

توضیح نهایی مثال‌ها:
اگر وقتی این اتفاق‌ها میفته و شما حاضر میشید که عصبانی بشید و داد بزنید و دِل بشکنید و ناراحت کنید، پس مطمئناً در مقابل پیشنهادها هم همین کارو می‌کنید. در اصل دقیقاً دارید همین کارو می‌کنید. حتی اگر پیشنهادی نباشه. پس جوگیر نشید که بگید نه این کارو نمیکنم. :-)

 

 

راه حل:
به نظر من وقتی این همه این اتفاقات میفته و قراره عصبانی بشیم، فقط کافیه چند ثانیه فکر کنیم.

 

  • آیا این اتفاقی که افتاده، عمداً بوده؟
  • آیا عصبانی شدن و داد زدن یا حتی کتک زدن، دردی رو دوا میکنه و باعث میشه که اون خسارت یا اتفاقه برگرده و مثل قبل بشه؟
  • آیا مقدار خسارتی که وارد شده (اصلاً تبدیلش کنید به ارزش نقدی)، این ارزش رو داره که من داد بزنم و عصبانی بشم و دلی رو بشکنم و کسی رو ناراحت کنم؟
  • آیا طرف مقابلِ من، ارزشش کمتر از اون خسارتی هست که به من وارد شده؟

اگر به همه این سوالات جواب دادین و نتیجه گرفتین که باید عصبانی بشید، باشه. عصبانی بشید.

 

البته نمیگم که من هیچ وقت عصبانی نمیشم.
ولی چندین ساله که تصمیم گرفتم اینطوری باشم. تصمیم گرفتم موقع عصبانیت یه کم فکر کنم و هر کاری رو انجام ندم.
ارزش آدم بیشتر از این چیزاست که بخوام ناراحتشون کنم.

 

نظرات دیگران (20)
من هم ادمی هستم که انگار دنبال دعوا ام اما اصلا دوست ندارم اینطوری باشم همه چی خوب بود همه چی اروم بدون هیچ مشکلی و من رفتم به بابام کلی گفتم که من ابنو ندارم اونو ندارم برام بخر تو همین هفته اونم گفت باشه ولی من هی کش دادم اونقد کش دادم که قصیه خیلی جدی شد قبلش هم مامانم اومد پیشم باهام صحبت کرد بعد گفت چرا تا ما اومدیم اینطوری کردی بااینکه همه چی هم برام میخرن ولی نمیدونم چرا یهو از کنترل خودم خارج شدم و خیلی عصبانیشون کردم اونم هی تحریکم کرد بهم گفت هوووش اخه عیب نیس ادم به بچش بگه و بعد همه چی افتضاح شد و انقدر وضعیتم مزخرفه که حالم از همه چی بهم میخوره فقط دوست داشتم توی این خونواده نبودم که نه چیزی میدیدم نه اینارو میشناختم از انسانهای دهاتی که همه چیز رو به دعوا ختم میکنن بدم میاد خیلی مثل بابام که متنفرم ازش
ناشناس
پنجشنبه 7 بهمن 1400 - ساعت: 08:49
پاسخ
من وقتی عصبانی میشم انگار یه قالب دیگه میاد روم انگار یه شخص دیگه ای میشم و تا داد نرنم انگار تخلیه نمیشه اون شخص از روح من جدا نمیشه یا از بین نمیره...دقیق نمیدونم چطور توضیح بدم...و اینکه بعد یمدت وقتی دیدم عصبانیت و بددهنیم باعث ناراحتی اطرافیانم میشه مجبورم با داد خودمو نفرین کنم ولی همینم باعث ناراحتی اطرافیانم میشه بعد عصبانیتم دقیقا ۵ دقیقه بعد انقدر عذاب وحدان میگیرم که آرزوی مرگ میکنم...ولی وقتی عصبانی میشم هرچقدم بشینم باخودم فک کنم یا قدم بزنم یا آب بخورم آروم نمیشم متاسفانه تا فحش ندم و فکر مبکنم رفتارم از بابام بهم به ارث رسیده چون اونم دقیقا اینجوریه و وقتی که بچه ترم بودم بیشتر این رفتارو داشت تاثیر گذاشته از بچگی...💔🤦🏻‍♀️
Yasmn
یکشنبه 25 مهر 1400 - ساعت: 14:15
پاسخ
هعی:)
کاش واقعا آدم بتونه خشم خودشو کنترل کنه
من هر سری سعی میکنم که به کسی بی احترامی نکنم ولی نمیشهه اصن دست خودم نیس
آخرشم پشیمون میشم با عذاب وجدان روزمو خراب میکنم
Mbi
یکشنبه 4 مهر 1400 - ساعت: 15:09
پاسخ
ایده خیلی خوبی دادی ولی برای یکی مثل من که اغلب آرومم ولی گاهی که حرف زور (از طرف هر کسی: چه دوست، چه فامیل و چه غریبه) میشنوم چنان عصبانی میشم و به هیچکس اجازه حرف زدن نمیدم و طرف رو ترور میکنم، متاسفانه کاربردی نیست....چون عمدتا عصبانی نمیشم ولی خدا نکنه که اعصابم خورد بشه...
یک راهکار بهتر نیازمندم!
فاطمه حیدرزاده
چهارشنبه 29 مرداد 1399 - ساعت: 11:50
پاسخ
وااای خدایا. اگه مثلا براشون هدیه بخرم باز فک میکنم پررو میشن. هرکاری میکنم نباید اون حرفارو میزدم.تورو خدا خودتون روحفظ کنین از عصبانیت.عذاب وجدان بعدش خودخوری وپشیمونیش به گفتن یه کلمش نمی ارزه. اگه تو خودت سرکوب بشه و هیچی نگی بهتره به خدا. وااااای از ناراحتی شیرم خشک شده. فقط خدا کنه منو ببخشن خداهم ببخشه. تو این روز عید. روم نمیشه برم صورت مادرشوهرمو ماچ کنم. اخه کلا باهاشون راحت نیستم تا فردا سعیم رو میکنم. خدایا کمکم کن.
سعیده.ف
دوشنبه 5 خرداد 1399 - ساعت: 00:29
پاسخ
سلام.من همین چند دقیقه پیش یه دعوای اساسی با مادرشوهرپدرشوهرم داشتم وبعدش که اونا توضیح دادن اروم شدم والان واقعا پشیمونم.وازشون معذرت خواهی کردم ولی پدرشوهرم میبخشه ولی مادرشوهرم تازه حرف وبهونه اومده دستش که پشت من حرف بزنه.همین الان صداشو میشنوم که داره با پدرشوهرم پچ پچ میکنه. قبل از اینکه عصبانی بشم چقدر سناریو وحرف وحدیث و فکر پیش خودم ردیف کردم .البته بگم من خودم خیلی ادم سطحی وعصبانیی هستم واینطوری نیست که قبلش بهش فک کنم ازوم میشم چون اون علت عصبانیت تو ذهن ودرونمه واز قبل دارم برای انفجارش برنامه ریزی میکنم.ویه دفه میریزم بیرون بعدش احساس تهی بودن میکنم.الان دوباره دارم فک میکنم چیکار کردم نظرشون دربارم تغییر کرده یه جور دیگه منو میبینن واین تغییر نظر ورفتار بیشتر اذیتم میکنه.ودارم دیوونه میشم با سه تا بچه کوچیک نتونستم برم خونه پدرم. همین فردا صبح میرم
سعیده.ف
دوشنبه 5 خرداد 1399 - ساعت: 00:26
پاسخ
سلام خسته نباشید
اگه میشه خواهشا کمکم کنید
من سر چیز های الکی خیلی عصبی میشم و بعدش خیلی پشیمون میشم مثلا سر گوشی جواب ندادن همسرم فکرمیکنم داره بهم خیانت میکنه اخه تا حالا دو س بار شکم ب یقین تبدیل شده ولی چون دوسش دارم نتونستم ازش جدا بشم...ما مرتب دعوا میکنیم خیلی خسته شدم توروخدا کمکم کنید من سرطان هم گرفتم ۱ سال درمانم طول کشید الان ۱ ماهیه از درمانم میگذره و خیلی بدتر شدم و زود ب زود عصبی و پشیمون میشم از کارام...چیکار کنم
ستاره ...
جمعه 1 فروردین 1399 - ساعت: 03:03
پاسخ
چه ایده مسخره ای . یعنی اگه کسی عصبی شد سر مادرش داد زد کسی هست که پول بگیره تا بیشتر داد بزنه؟ از کدوم قوطی عطاری اینا رو جمع کردی و نوشتی. اون شخص قطعا بعدش دست مادر یا پدرش رو می بوسه و تا بتونه دلس رو به دست میاره و به درگاه خدا استغفار میکنه. متاسفم واقعا برای این ایده مسخره
سلام
جمعه 4 بهمن 1398 - ساعت: 21:24
پاسخ
شما یعنی سر مادرتون داد بزنید یا قلبش رو بشکنید، فکر میکنید با یه معذرت خواهی مثل روز اول میشه؟
زخمی که زدین خوب میشه کامل؟

به جای اینکه ناراحتش کنید که بعد معذرت خواهی کنید، خب همون اول کار ناراحتش نکنید...

مطمئناً با طرز فکر شما، به خاطر یه اتفاق کوچیک عصبانی میشید و ... .
امین بهرامی
شنبه 5 بهمن 1398 - ساعت: 16:27
در پاسخ به #377
پاسخ
سلام
رفته بودم منزل خواهرم ... قرار بود با ماشین دامادمون که یک ون باری است، وسایلی برای منزل بیاوریم که بزرگ بود ... یک تخت خواب ...
پسر ۶ ساله ام داشت بهونه میآورد که من هم باید بیایم ... در صورتیکه در ماشین جا نمی شد و پلیس جریمه میکرد ... خوب باید پیش بچه های خواهر میماند تا ما بیاییم ... کلی باهاش حرف زدم و بوس کردمش که پسرم ... عزیزم بمون اینجا چند تا کارتون ببین ما میاییم ... هی بهونه مادرش رو میگرفت که من باید پیش مادرم باشم و حالت گریه ...
یک دفعه من داد زدم به همسرم که این وظیفه تو است که این رو آروم کنی ... خوب داره بهونه تو رو میگیره و هیچ تلاشی نمیکنی ... خواهرم هم ماشین رو روشن کرده بود و منتظر و از طرفی با شخصی که قرار بود برویم تخت رو بگیریم هم قرار داشتیم که دیر شده بود ...
همین داد باعث یک دعوای اساسی شد و ...
البته همسر من به صدای بلند بخصوص داد من خیلی حساس است و به راحتی گذشت نمیکند که تو جلوی خانواده ات مرا خرد میکنی و داد میرنی و ...
من باید چیکار کنم ... یک دفعه ای خیلی عصبانی میشوم ...
وقتی هم میام عذر خواهی میکنم و نمیبخشه ... آخر سر خودم رو میزنم ...
Saeed
شنبه 6 مهر 1398 - ساعت: 02:39
پاسخ
اعصاب آدم قیمت نداره، یکی مدام با حرف هاش بره رو اعصاب، یه بار آدم حالش رو جا میاره، دیگه.
سولماز
پنجشنبه 15 شهریور 1397 - ساعت: 23:43
پاسخ
تو هم اگر حرفی داری بزن
ایمیلت منتشر نمیشه، فقط برای داشتن اطلاعات بیشتره
پاسخ به
#
#